سقوط خان طومان و کشته شدن تعداد قابل توجهی از نیروهای ایرانی، سبب شکلگیری دور جدیدی از بحث دربارهی جنگ سوریه و نقش ایران در این جنگ شده است. سه نکتهی غلط به شکلی مرتب در بحثها دیده میشوند. در این یادداشت سعی کردهام نشان دهم چرا به این نکتهها «افسانه» میگویم:
(ترتیب سه توضیح توسط ما تغییر کرده ؛ لینک مقاله اصلی در انتهای مطالب )
*اول) ورود ایران به سوریه باعث شد پای دیگر کشورها به سوریه باز شوند و جنگ طولانیتر شود.*
کافی است به تاریخ ورود ایران و دیگران توجه کنید. دولتهای حامی شورشیان سوریه، اولین نشست گروه «دوستان سوریه» را در فوریهی 2012 برگزار کردند. در نشست دوم دوستان سوریه در آوریل 2012، نخستوزیر ترکیه خواهان اقدام «جامعهی جهانی» شد. دبیرخانهی اتحادیهی عرب و وزیر خارجهی آمریکا خواهان برخورد شدیدتر با دولت سوریه شدند.
ارتش آزاد در ژوئن 2011 تشکیل شد و در اکتبر 2011 در ترکیه مستقر شد. آموزش و تجهیز ارتش آزاد به دست ترکیه و آمریکا در اوایل 2012 آغاز شد. در دسامبر 2011 کلینتون از «شورای ملی سوریه» به عنوان نمایندهی مشروع «سوریهای خواهان گذار مسالمتآمیز به دموکراسی» یاد کرد و گفت آمریکا متعهد به یاری رساندن به این گذار است. در فوریهی 2012 ویلیام هیگ هم از طرف انگلیس این شورا را به عنوان نمایندهی مشروع مردم سوریه به رسمیت شناخت. تایمز گزارش داد که عربستان و قطر کمک مالی به گروههای مسلح سوری را آغاز خواهند کرد. در نوامبر 2012، اکثر دولتهای حامی شورشیان سوریه(شورای همکاری خلیج[فارس]، اتحادیه عرب، فرانسه، ترکیه،…) ائتلاف ملی انقلابیون و معارضان سوریه را به عنوان تنها نمایندهی مردم این کشور(به جای دولت دمشق) به رسمیت شناختند.
حزب الله در ماه مه 2013 اعلام کرد که در سوریه حضور دارد و در قصیر دوشادوش ارتش سوریه میجنگد. حتی اگر نگاه آمریکا را در نظر بگیریم، در ماه اوت 2012 و بعد از اتفاقات 2011 و اوایل 2012 بود که حزبالله به خاطر حضور در سوریه تحریم شد.
در همان اوت 2012 ایران از طرف آمریکا متهم شد که به آموزش نیروهای حامی دولت سوریه میپردازد. گروگان گرفته شدن 48 ایرانی(ماجرای «زائرها») توسط شورشیان سوری در همین اوت 2012 اتفاق افتاد. در همین اوت 2012 در سپتامبر 2012 از طرف سازمانهای امنیتی غربی گزارش شد که ایران اعضای ارشد سپاه را برای مشاوره به دولت سوریه به این کشور اعزام کرده است. به نقل از دکستر فیلکینز، نقش عمدهی نیروهای سپاه قدس در هماهنگی حملهها، آموزش شبه نظامیان و برقراری سیستم شنود از اواخر 2012(همزمان با شناسایی رسمی ائتلاف معارضان به جای دولت سوریه) شروع شد.
اگر مداخلهی ایران را واکنشی به مداخلهی رقبا و دشمنان منطقهای و بینالمللی نمیدانید یا با مداخلهی ایران مخالف هستید، تفاوتی نمیکند. این اتفاق «بعد» از مداخلهی دیگران اتفاق افتاده است و قاعدتاً نمیتواند دلیلی برای مداخلهی دیگران باشد.
****
تکمیلی از احسان سلطانی :
به موضوع شروع حوادث خونین از سوی معترضان در درعا-خاستگاه اخوان-پنج روز بعد از شروع اعتراضات دمشق؛ اینکه گفته می شود اگر اسد “اعتراضات آرام” را سرکوب نمی کرد اینطور نمی شد یک چرند محض است.
به فاصله 5 روز از شروع اعتراضات در دمشق، شیخ سیاسنه در مسجد اموی درعا حکم جهاد علیه اسد صادر کرد. همان روز معترضان بدون هیچ سابقه درگیری در این شهر، به کاخ دادگستری یورش بردند و چند اداره را به آتش کشیدند. یعنی یک جماعت معترضی بیرون آمده اند و خواسته هایی را مطرح کرده اند. خواسته هایی که اجرایی شدن آن نیازمند دستکم چند ماه زمان بود. چطور همین معترضان به فاصله 5 روز از اعتراضات به ادارات و دفاتر دولتی حمله می کنند؟ نیروهای امنیتی باید چه برخوردی می کردند؟
ببینید مهدی الهراتی-معاون عبدالکریم بلحاج- فرمانده فاتحان طرابلس پس از سقوط قذافی در چه تاریخی با بخشی از نیروهایش به سوریه اعزام می شود.
این مصاحبه ی یکی از دوستانم با حسن بن بریک، رهبر انصارالشریعه در تونس است که در ماجرای حمله به سفارت آمریکا در بنغازی تحت تعقیب بود. این ها با جریان انصارالشریعه در لیبی پادگانی در جنوب لیبی ایجاد کرده بودند و سال 2012 یعنی قبل از ورود ایران به سوریه، به این کشور نیرو اعزام می کردند. این اظهارات خودش است:
http://www.notiziegeopolitiche.net/?p=38152
*دوم) سوریه همسایهی ایران نیست پس نمیتواند عمق استراتژیک ایران باشد.*
«عمق استراتژیک» عبارتی است برای توصیف فاصلهی بین خط مقدم و مراکز حیاتی کشور. طبعاً هر قدر این فاصله بیشتر باشد، برای کشور بهتر است. این تعریفی بیطرفانه است و ربطی به گرایش شما در جنگ داخلی سوریه ندارد. احتمالاً بد نیست از اصطلاح «حوزهی نفوذ» هم صحبت کنیم. کشورها در برابر همسایهی قدرتمندشان دو مدل رفتار پیشه میکنند: یا مثل پاکستان در برابر هند دست به موازنه میزنند و رویارویی پیشه میکنند، یا مثل مکزیک در برابر آمریکا با همسایهی قدرتمندترشان دست دوستی میدهند. دادن دست دوستی، اغلب باعث میشود همسایهی قدرتمندتر نفوذی مادی و معنوی بر همسایهی ضعیفتر پیدا کند و در سیاستهایش اثری کم یا زیاد بگذارد. این اتفاق منفیای نیست و بر خلاف نظر پروپاگاندیستها نشاندهندهی سلطه نیست. عراق در حوزهی نفوذ ایران است، همان طور که کویت در حوزهی نفوذ عربستان است یا مولداوی در حوزهی نفوذ رومانی است. نزدیکی دو دولت ایران و عراق و همسایگی سوریه با عراق، و این محاسبهی ساده که مجموعهی دولتهای ضدایران بعد از سوریه سراغ لبنان و عراق خواهند رفت، قاعدتاً باید مشکل جغرافیایی دوستانی را حل کند که از عدم همسایگی سوریه به عنوان دلیلی برای رد استدلال عمق استراتژیک استفاده میکنند. تفاوتی نمیکند که در جنگ سوریه طرفدار دولت سوریه، پ ی د، ارتش آزاد، فیلق الشام، جیش الاسلام، القاعده یا داعش باشید، این که ایران ترجیح میدهد به جای آبادان در دیرالزور بجنگد با تعاریف عمق استراتژیک و حوزهی نفوذ و … تناقضی ندارد.
افغانستان هم جزو حوزهی نفوذ ایران است و اگر نیروهای وابسته به دشمنان منطقهای و بینالمللی ایران در افغانستان مشغول به فعالیت شوند و تهدیدی متوجه ایران کنند، ایران قطعاً ترجیح میدهد در خیابانهای کابل یا کوههای شرق هرات با این نیروها بجنگد، نه در تایباد و مشهد. این «ترجیح» ایران الزاماً به این معنا نخواهد بود که ایران وارد افغانستان خواهد شد. دولت ایران باید چنین تصمیمی را بگیرد و بعد هم توان آن را داشته باشد. این که ایران در جنگ داخلی افغانستان علیه طالبان وارد عمل نشد، الزاماً به این معنا نیست که ایران خواهان ورود به افغانستان و ایجاد فاصلهی چند صد کیلومتری بین طالبان و مرزهای ایران نبود.
***
تکمیلی از احسان سلطانی :
در موضوع “عمق استراتژیک”، حمله ی النصره به عرسال در لبنان و شبیخون زدن به نیروهای ارتش این کشور بعد از تسلط به قلمون حائز اهمیت است. دقیقا بعد از این عملیات، حزب الله با نیروهای بیشتری وارد سوریه شد تا جنگ را از مرزهای لبنان و در واقع از داخل لبنان دور کند. به همین منظور عملیات قلمون را در آن منطقه و مناطق مرزی لبنان طراحی و اجرا کرد. یعنی اگر حزب الله وارد این نبرد نمی شد بدون تردید در خیابان های ضاحیه باید با این ها روبرو می شد.
*سوم) اختلاف و رقابت ایران-عربستان و پشت کردن متحدان عربستان به حزبالله به جنگ سوریه و واکنش این دو به بهار عربی برمیگردد.*
برای رابطهی عربستان و متحدانش با حزبالله به موضع این کشورها دربارهی جنگ 2006 اسراییل با حزبالله توجه کنید. عربستان حرکت حزبالله را ماجراجویی بدون محاسبه خواند و حزبالله را مسئول بلایی که بر سر لبنان آمد دانست. متحدان عربستان در اتحادیهی عرب هم حزبالله را بابت «اقدامات غیرمنتظره، نامناسب و غیرمسئولانه»اش سرزنش کردند. به زمان بندی ماجرا دقت کنید که درست بعد از خروج نیروهای سوریه از خاک لبنان اتفاق افتاده است، بخش زیادی از نفوذ سوریه در لبنان از دست رفته است و دولت لبنان در دست نیروهای نزدیک به عربستان است، و ایران به لطف بحران هستهای و جنجالهای مربوط به رییس دولتش وضعیت خوبی ندارد و با به قدرت رسیدن ملک عبدالله «میانهرو» در عربستان و برنامههای اصلاحاتش، عربستان بیش از پیش مورد اقبال رسانههای جهانی است.
برای رابطهی ایران و عربستان هم کافی است به اسناد ویکی لیکس توجه کنید. در روز بیست آوریل 2008، دیداری با شرکت این نفرات برگزار شد:
عادل جبیر، سفیر عربستان در آمریکا
ژنرال پترائوس، فرماندهی نظامی ارشد آمریکا در خاورمیانه
رایان کروکر، سفیر آمریکا در عراق
عبدالله بن عبدالعزیز، شاه عربستان
در این دیدار، عادل جبیر «تقاضای مکرر شاه از آمریکا برای حمله به ایران و پایان دادن به برنامهی تسلیحات هستهای آن» را یادآوی میکند و میگوید «او به شما گفت که سر مار را قطع کنید».
لابد عکسهای خندان رییس دولت وقت ایران و ملک عبدالله و قدم زدنشان دست در دست همدیگر یادتان هست. دولت ایران، فارغ از نظری که دربارهی آن دارید، تلاش میکرد رابطهای بهینه با عربستان داشته باشد، و سه سال قبل از آغاز اعتراضها در سوریه، عربستان تقاضای «قطع سر مار» میکرد.
از سهیل جان نثاری
https://azadnegar.wordpress.com/2016/05/12/%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87/
دیدگاهتان را بنویسید